امان از روزی که...
- سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۸ ب.ظ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺒــــــﯿﻨﯽ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ
ﺟـــﺰ . . . یک استکان خالی
ﯾﮏ ﺑﻐﻞ خاطره
ﭼﻨــــــــﺪ ﺧﻂ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﮔﻔﺘــــﻪ
ﻭ ﯾﮎ ﺩﻝ ﭘﺮ..
- ۹۴/۰۷/۰۷
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺒــــــﯿﻨﯽ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ
ﺟـــﺰ . . . یک استکان خالی
ﯾﮏ ﺑﻐﻞ خاطره
ﭼﻨــــــــﺪ ﺧﻂ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﮔﻔﺘــــﻪ
ﻭ ﯾﮎ ﺩﻝ ﭘﺮ..
امان از روز تنهایی... از آن روزی که میمانی و یک دریای طوفانی!
حرفهای مانده و آخرین قربانی...
بازم ترانه ی امشبم با اشکام شد خیس
برگرد ببین پاییز امسالم مثل هرسال نیس
قدم میزنم این کوچه ها رو با یه دل شکسته
باورکن بخدا چهارسال انتظار کم نیس
دیگه نه نامه ای؛نه پیامی؛نه زنگی
رفتی پیش همونی که میخواستی
همونی که میگفتی تو قلب لونه کرده
تورو تا آخر جاده ی عاشقی میبره
نفرین نمیکنم تورو چون طاقت اشکاتو ندارم
اینکه از پیشم رفتی و اصلا باور ندارم
شاید یه روزی فهمیدی خاطراتت یه جا؛جامونده
میدونم برمیگردی به قلبی که چند ساله بی تو سرکرده...